دستهبندی نشده
خوش باشی!
بـاشـد بروی بجای ما، خوش باشـی؛غـم را بزنی به پای ما، خـوش باشی؛مـا نغمـه نابجـا و نـاخـوش بـودیم؛ای کـاش بدون نای ما خوش باشـی. ۰
دستهبندی نشده
میل و شرم
رابطه میان میل و شرم! این بود یکی از آن مفاهیمی که این همه سال در پیاش میگشتم تا عاقبت در این نوشتار از ترجمان یافتمش (اینجا):«چنان نومیدانه میل به خوردن داشتم که شرمسار میشدم. … میل فراوان شرمآور است. ادامه مطلب…
دستهبندی نشده
دوباره
بغضــیـم در انتظـار یــک شـانــه مـجـال؛ چشمی کـه به خون نشسته در خواب محال؛ گفتــی که بیــا دوبـــاره ققنـوس شــویـم؛ کـو شــوق؟ چـه آتشــی؟ کـدامین پروبال؟ ۰
دستهبندی نشده
دشنه بر روان
تصور میکنم تمام این کتابها، نوشتهها، داستانها، روایتها که در پیشان میرویم؛ مثل بهکار بردن تکتک ابزارهایی است که دم دستمان میآید برای رسوخ کردن به درون خودمان. تا کدام تیر بر جانمان بنشیند، کدام حرف از ما دزدان قهار، ادامه مطلب…
دستهبندی نشده
ققنوس اما در قفس
دنیا تماشاخانهای ما غرق نقشیم و نقاب موهوم همچون سایه، از هستی تهی، چونان حباب دشتی که میجوشد عطش از پارههای تفتهاش یخ میزند بغض نمک در خُشکنای خستهاش افسانه میگوید که ما خاکیم از جنس زمین یک دم فریب آتش و یک عمر ادامه مطلب…